امروز از وختی اومد تا همین یه ساعت پیش فحشم داد ، تحقیرم کرد ، بدوبی راه گفت،داد زد ....
فقط واسه چیز ....
اینکه بهش سلام نکردم
امشب اومده صدام کرده میگه از اتاق بیا بیرون کارت دارم
میگم بگو چیکار داری؟
میگه بیا بیرون
رفتم میگم چیه ؟؟؟؟
میگه یکی زنگ زده ...
همونجا فهمیدم چی میخاد بگه
میگم بش نه نمیخام
میگه چرا
میگم نمیخام ...من شووهر نمیخام
تا چار سال دیگه ام در اینجا رو تخته کن
میگه نمیشه که میگم چرا میشه
میگه شاید پسر خوبی باشه .میگم هرچی و هرکی که هس نمیخام .زوور که نیس
میگه با این درس خوندنت همون بهتر که شووهر کنی
میگم هه مردم مامان بابا دارم مام داریم
میگه اره مردمم بچچه دارم که درس میخونه نه تو که همش پای کامپیوتری
توو دلم گفتم تو خودتم بکشی من شووهر نمیکنم .اه همه یکی مث تو مامانشون باشه حتمن خیلی خوشبخت میشه که اینقدر حمایتش میکنه و بهش احترام میذاره ...
بم میگه من میخام بگم این یکی بیاد
میگم بگو تا منم از خونه برم بیرون
میگه کجا میخایی بری؟
میگم هرجا
میگه آره منم گذاشتم
میگم آبروریزی میکنم
من نمیخام توم نمیتونی مجبورم کنی و میام توو اتاقم اونم یه چی به بابا میگه و بعدشو نمیشنوم ...نمیخام که بشنوم ...
شده آبروریزی رها بندازم ...اینکارو میکنم ....برامم اصن مهم نیس ...چون حاضر نیس بم احترام بذاره
نمیدونم چرا نمیفهمه هنو خیلی بچچه ام واسه شووهر کردن ...
فک کنم میترسه رو دستش بمونم .... اما من حاضرم بمیرم اما ازدواج نکنم ...
تمام ....
همیشه ادعاش میشه منو میشناسه اما سرسوزنی نمیشناستم ...
دارم از سکوت کردن خفه میشم ...
امروز بازم م گف هرزه ...
میدونی هیچی سخت تر از این نیس که کاریو نکرده باشیو انگ بهت بزنن ....
دلم شکسته ...
نمبخشمشون....هیچوخ ....
با اینکه برام تموم شدی ولی هنوزم دلم برات تنگ میشه ، این روزا که حالم سرجاش نیس خیلی به یادتم
چون فقط و فقط تویی که میتونی آرومم کنی یعنی میتونستی ...
هرچن دیگه هیچی مهم نیس...