سلام!
خوبی؟
این روزها دیگه بت فک نمیکنم. نمیدونم چرا تصمیم گرفتم برات بنویسم .شاید چون تنها آدمی هستی که میتونم براش چیزی بنویسم .
خسته م .از حرف ها از شک و تردید ها
از این که بهم مث یه تبهکار رفتار میشه
از اینکه میبینم بقیه همیشه با زهرا خوبن .اونی که من میدونم داره به شوهرش خیانت میکنه و دوس پسر داره و ...
منی که هیچوخ دست از پا خطا نکردم .اگر دوستی دارم همه دوستیهام روی عرف و اجتماعیه .نذاشتم هیچوخ دوستیام از حدش خارج بشه .اما من همیشه متهمم به بد بودن ...
خسته م از اینکه
خسته م حتا برای نوشتن
...
چن روز دیگه تولد 27 سالگیته ... تولد مبارک رفیق