دلم گریه میخاد
شدم تکیه گاه خیلیا ،اما خودم نیاز به ی تکیه گاه دارم
شایدم توهم زدم
کاش یه تکیه گاه داشتم
امروز دلم شکست
خیلی شکست
همه کارای خونه رو انجام دادم
همه جارو جارو کردم دیروز ...مرتب کردم
میوه هارو شستم
دستشویی رو
حدیثو بردم استخر اما آخرش ...
فقط غر شنیدم
حس بدی دارم
وختی اومدم تو اتاق اشکام ریخ
الانم اشکام میریزه
حس خوبی نیس
دردناکه
معده م بدجوری دردگرفته
عصبیم
خیلی زیاد
میدونم دردش واسه همینه
دلی این روزا خوب نیس
از اینکه نمیتونم بخندونمش اعصابم خرد میشه
داغونم
داغووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووون
ریدم
امتحانامو ریدم
خیلی خوندم اما ریدم ریدم
از خودم متنفرم
همه خوشی امروزم نابود شد...نبود شد
بدبخ شدم....
وبلاگو ساختم
اما واقعیت اینکه که دل و دماغی برا نوشتن ندارم
اشتباهه بزرگم این بود که آدرسو دادم به بقیه
نمیدونم دلی بم گف مواظب باش اسمش واست دردساز نشه،شخصیتتو خراب نکنه ...
اما واقعیت اینکه من یه دلقکم
یه دلقک
همین...