حالم خوبه ...
یعنی الان خوبم ...
دیگه مث چن ساعت پیش غم ندارم ...خوبم چون اینجا مینویسم
من عاشق اینجام ...با همه وجودم دوسش دارم چون خودمم ...خودممو خودم
نه هیچکس دیگه که بترسم از نوشتن ...بترسم از اینکه کسی بخونتم ...
اینجا راحتم ...خیلی راحت ...
دوست دارم خونه عزیزم ...
از خودم دلگیرم ....
از کارام ...
حرفام ...
تنبلیام ...
بی حوصله گیام ..
دلتنگیام ...
خدایا به دادم برس ....
دارم میپوسم ،کپک میزنم ..
حال این روزام دست خودم نیس ...داغونم .... نمیدونم دو نسته هامو کجا بریزم ...کجا داد بزنم ؟؟؟؟
کجا بگم منی که اینقد ادعام میشه و به عالم و ادم میگم خاک برسرتون اون تعهد کوفتیتون کجا رفته که هم زن دارید هم جی.اف هم شوهر دارید هم بی.اف حالا خاهرم هم شوهر داره هم دوس پسر؟؟؟؟
کجا بگم میدونمو نمیتونم دم بزنم ؟؟؟؟ کجا این بغض کوفتیو خالی کنم ؟؟؟ کجا بگم حالم از خودم به هم میخوره ؟؟؟ کجا بگ از همه تون متنفرم ؟؟؟؟ کجا بگم دارم کپک میزنم ؟؟؟ کجا بگم دارم میمیرم ؟؟؟ کجا بگم دارم ادای آدما رو درمیارمو نقش بازی میکنم ؟؟؟
کجا بگم خاهرم عشق بازیشو با یکی دیگه میکنه و از نون یکی دیگه میخوره ؟؟؟ به کی بگم این حرفارو ؟؟؟
به کی بگم خاهرم اگه شوهرش بمیره براش مهم نیس اما واسه بی.افش گریه میکنه که داره از ایران میره ؟؟؟؟ به کی بگم به بی.افش میلیونی پول میده ؟؟؟؟ به کی بگم از شوهرش میگیره و به اون یکی میده ؟؟؟ به کی بگم حتا این قدر مرد نیس که به اون پسرا بگه شوهر داره ؟؟؟
به خدا خسته شدم ... دارم دق میکنم ..... شدم شریک جرمش ... نمیدونم باید چیکار کنم ...
از یه طرف به این فک میکنم که حق شوهرشه که بدونه و از یه طرف آبروی خانواده ... مامان بابام اگه بفهمن میمیرن ... سکته میکنن ...
چیکار کنم ؟؟؟؟
خدایا تو بهم بگو .... چیکار کنم ؟؟؟؟
هرروز عصبی تر میشم ...هر روز داغون تر ...هرروز با خودم میگم مگه من چه گناهی کردم که باید اینجوری عذاب بکشم ....آخه چرا ؟؟؟؟
من نه سبزم
نه سرخم
نه سپید
بی رنگم و عاشق رنگ بی رنگی ....
شاید چون بیرنگ بودم رهایم کردی...
تو خاهان رنگ بودیو من بی رنگ ...
باش ...هرجا و با هررنگی ...فقط خوش باش....
مدت هاس کودک درونمو خابوندم ،بی تابی میکرد ...
ناراحت بود و هر روز کارش گریه بوود
نابود شدم تا خابید اما خابید ...
حالا همیشه آهسته و آروم بهش سر میزنم و نگاش میکنم تا همچنان بخابه و بیدار نشه ...
از بیدار بودن بودن مداومش خسته شدم ،خودشم خسته شده بود اینقد دووید و جیغ جیغ کرد ...
حالا یه مدتیه راحتم
فقط از مردنش میترسم ...واسه همسن هی تن تن بهش سر میزنم ...
کاش از این همه خاب نمیره ...
میدونم بعدن بهش نیاز پیدا میکنم
کودم بخای ...آروم و راحت اما بمون ...نمیر...